Tuesday, June 05, 2007
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
آواز سهگاه شعر: عطار (ابیات گزیده از دو غزل مختلف) آلبوم: آسمان عشق |
(درآمد سهگاه)
|
جانا حدیث حسن،ت؛ در دا،ستان، نگ،نج،د
|
رمزی، ز راز عشق،ت؛ در صد زبا،ن نگ،نجد
|
رمزی ز راز عشق،ت؛ در صد زبا،ن نگ،نجد
|
(درآمد سهگاه)
|
سودا،ی زلف و خا،ل،ت؛ در هر خیا،ل نا،ید
|
سودا،ی زلف و خا،لت؛ در هر خیا،ل نا،ید
|
اندیشه وصا،ل،ت، جز در گما،ن نگ،نج،د
|
اندیشه وصا،ل،ت جز در گما،ن نگ،نج،د
|
(مویه)
|
هرگز نشان، ندادند، از کوی تو، کسی، را
|
از کوی تو، کسی را
|
زی،را، که راه کو،ی،ت
|
زیرا، که راه کوی،ت؛ هم در نشان نگ،نجد
|
زیرا، که راه کوی،ت؛ هم در نشان نگنجد
|
(زابل)
|
آ،هی، که عا،شقا،ن،ت؛ از حلق جا،ن، برآ،ر،ند
|
هم در زمان نیا،ید؛ هم در مکا،ن نگ،نج،د
|
هم در زمان نیا،ید؛ هم، در مکا،ن نگ،نج،د
|
(شکسته مویه)
|
آن،جا که عا،شقا،ن،ت، یکدم حضو،ر یا،ب،ند
|
آنجا، که عا،شقا،ن،ت یکدم حضو،ر یا،ب،ند
|
دل در حسا،ب نا،ی،د؛ جان در میان، نگن،ج،د
|
(مخالف)
|
اندر ضمیر دلها، گنجی نهان، نها،دی
|
از دل اگر، برآ،ید؛ در آس،مان، نگ،نجد
|
از دل اگر برآ،ی،د؛ در آسمان، نگ،نجد
|
(فرود)
|
عطا،ر وصف ع،شق،ت؛
|
عطا،ر وصف ع،شق،ت؛ چون در عبا،رت آ،ر،د
|
زیرا، که وصف عشق،ت
|
زی،را، که وصف عشق،ت؛ هم در بیا،ن نگ،نج،د
|
۱ | جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد | رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد | |
۲ | جولانگه جلالت در کوی دل نباشد | جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد | |
۳ | سودای زلف و خالت در هر خیال ناید | اندیشهی وصالت جز در گمان نگنجد | |
۴ | در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند | در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد | |
۵ | پیغم خستگانت در کوی تو که آرد | کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد | |
۶ | دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید | جام کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد | |
۷ | آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد | مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد | |
۸ | بخشای بر غریبی کز عشق مینمیرد | وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد | |
۹ | جان داد دل که روزی در کوت جای یابد | نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد | |
۱۰ | آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید | عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد | |
۱ | جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد | وآوازهی جمالت اندر جهان نگنجد | |
۲ | وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید | وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد | |
۳ | هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را | زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد | |
۴ | آهی که عاشقانت از حلق جان برآرند | هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد | |
۵ | آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند | دل در حساب ناید جان در میان نگنجد | |
۶ | اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی | از دل اگر برآید در آسمان نگنجد | |
۷ | عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد | زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد |
<< بازگشت به صفحه اصلی