Thursday, June 19, 2008
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
آواز همایون شعر: گزیده دو غزل حافظ آلبوم: بیداد |
(جمله اول درآمد همایون)
|
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
|
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
|
بر جفای خار هجران
|
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
|
(جمله دوم درآمد همایون)
|
ای دل ای دل
|
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
|
منال
|
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
|
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
|
تحمل بایدش
|
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
|
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
|
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
|
(جمله اول چکاوک)
|
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
|
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
|
کار ملک است آنچه تدبیر و تامل بایدش
|
(جمله دوم چکاوک-اوج چکاوک)
|
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
|
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
|
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
|
(بیداد)
|
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
|
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
|
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
|
(بیات راجع)
|
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
|
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
|
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
|
(عشاق)
|
ساقیا ساقیا
|
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
|
تا به چند
|
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
|
تسلسل بایدش
|
(عشاق+فرود به قرچه)
|
کیست حافظ
|
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
|
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
|
(قرچه)
|
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
|
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
|
(قرچه)
|
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
|
که دل به دست کمان ابروییست کافر کیش
|
(رضوی)
|
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
|
که دل به دست کمان ابروییست کافر کیش
|
(حجاز)
|
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
|
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
|
چههاست در سر این قطره محال اندیش
|
(جامهدران)
|
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
|
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
|
(جمله اول بیات کرد)
|
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
|
گَرَم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
|
(جمله دوم بیات کرد)
|
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
|
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
|
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
|
(ابوعطا+فرود به عشاق)
|
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
|
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
|
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
|
(شوشتری+فرود به همایون)
|
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
|
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
|
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
|
۱ | باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش | بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش | |
۲ | ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال | مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش | |
۳ | رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار | کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش | |
۴ | تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست | راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش | |
۵ | با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام | هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش | |
۶ | نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید | این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش | |
۷ | ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند | دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش | |
۸ | کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود | عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش | |
۱ | دلم رمیده شد و غافلم من درویش | که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش | |
۲ | چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم | که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش | |
۳ | خیال حوصله بحر میپزد هیهات | چههاست در سر این قطره محال اندیش | |
۴ | بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را | که موج میزندش آب نوش بر سر نیش | |
۵ | ز آستین طبیبان هزار خون بچکد | گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش | |
۶ | به کوی میکده گریان و سرفکنده روم | چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش | |
۷ | نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر | نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش | |
۸ | بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ | خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش |
<< بازگشت به صفحه اصلی